ما و آگاهی
مطلبی که قصد داریم بدان بپردازیم شاید در نگاه نخست اندکی عیبجویانه به نظر آید اما در حقیقت کسانی به لزوم طرح چنین مبحثی به دور از تمامی حواشی آن پی میبرند که اندکی دغدغهای از جنس آگاهی داشته باشند.
فوتبال صرفا یک ورزش نیست که متشکل از تیمها، بازیکنان، مربیان و هواداران آن باشد، فوتبال پدیدهای اجتماعی است که در خود، ساز و کارهای فرهنگی، اجتماعی و روانی گوناگونی را جای داده است. بُعد اجتماعی فوتبال چنان پر رنگ است که اکثر اوقات موجب پوشیده ماندن سایر ابعاد آن میشود. فوتبال این توانایی را دارد که انبوهی از جوانان را چه در قالب کنشگران ورزشی و چه در قالب تماشاگرانی احساساتی و متعصب در مکان مشخصی گرد آورد. فوتبال خاصیتی دیالکتیکی دارد. درست است که عملا خلاف بسیاری از ورزشهای گروهیِ دیگر گزینهای با نام تساوی در فوتبال معنا میدهد و برای آن حتی یک امتیاز هم ( در بعضی موارد) در نظر گرفته میشود اما در واقع تساوی در فوتبال حکم باخت برای هر دو طرف را داد زیرا فوتبال بیش از آن که معطوف به ساز و کارهای درونی خود باشد، معطوف به نتیجهای است که در نهایت رقم میخورد و در میان هواداران و اهالی فوتبال در سطح خُرد و بین کنشگران اجتماعی در سطحی کلیتر تاثیرگذاری مینماید. فوتبال از این رو خاصیت دیالکتیکی دارد که مانند سایر پدیدههای اجتماعی، حداقل متشکل از دو گروه از افراد است که با هویتهای گوناگونی در پی کسب اهداف خود –مشخصاً پیروز شدن در بازیْ فارغ از این که کیفیت بازی چگونه باشد- هستند. به عبارت دیگر بقا و دوام زمانی به دست میآید که تیمِ اصلح در رقابت یا شاید در معنای داروینی آن در تنازع با تیم دیگر به پیروزی دست مییابد- عینیت این امرْ تلاش تیمها به منظور قرار گرفتن در صدر جدول لیگها یا جامها و اجتناب از حذف شدن یا در انتها قرار گرفتن است. بردن و باختن در فوتبال به معنای شیرینی و تلخی آن نیست بلکه به معنای عناصر تعیینکنندهی وجود و عدم وجود ارگانیسم ( در این جا یعنی تیم فوتبال و تمامی متعلقات آن از قبیل بازیکن، کادر فنی و هوادار) است. دیالکتیک فوتبال در میدان مسابقه در قالب بردن و باختن برای تیمها، در خارج از آن به شکل درگیریهای لفظی و گاهی اوقات جسمانی میان طرفداران و فراتر از آن در سیستم سیاسی-اقتصادی به صورت افزایش و کاهش رانتهای گوناگون برای تامین وجوه سرمایهگذاری و کسب درآمد و مشغول نگه داشتن اذهان عمومی متبلور میشود.
هدف از طرح مباحث مذکور بیان مقدمهای در رابطه با چگونگی اهمیت فوتبال و مسائل فوتبالی و حواشی آن در جامعهی امروز ایران است. بدون آن که بخواهیم وارد مباحث کارشناسانهی فوتبال شویم و مطالبی خارج از حوزهی تخصصی خود را عنوان کنیم مستقیماً به سراغ موضوع اصلی این نوشته میرویم.
در سطح باشگاهی، استقلال و پرسپولیس، دو تیم مطرح پایتخت از لحاظ سابقه و تعداد هواداران، همواره مبارزهای تاریخی را در جدال با یکدیگر در پیش داشتهاند. چندی پیش هفتاد و یکمین داربی شهر تهران میان آنها برگزار شد و بازی با نتیجهی 2 بر صفر به سود استقلال خاتمه یافت. شرایط بازی دو تیمِ مذکور به گونهای است که معمولاً یک هفته پیش از بازی و تا چند روز پس از آن صحبت از نحوهی عملکرد و عللِ برد و باخت تیمها و پرداختن به پارهای از حواشی است. شب گذشته برنامهای زنده از سیمای جمهوری اسلامی ایران با نام پایتخت به روی آنتن رفت که با دعوت از مدیر عامل باشگاه استقلال و دو تن از بازیکنان این تیم و دو پرسپولیسی سابق و یک روزنامهنگار ورزشی و یک دکتر روانشناس، قصد داشت به آسیبشناسی فوتبال در ایران با تمرکز بر بازی داربی بپردازد. موضوع جالب توجه در این برنامهی زندهی تلویزیونی که گویا تا کنون نیز مسائل گوناگونی را از نظر خود آسیبشناسی کرده است- و در یکی از برنامههای خود با انجام یک نظرسنجی پیامکی در مورد بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران فیلم اخراجیها (!) را منتخب مردم عنوان کرد- این بود که سوأل پیامکی آن در ارتباط با کمیت خوش اخلاقی دو کاپیتان استقلال و پرسپولیس بود: فرهاد مجیدی خوش اخلاقتر است یا علی کریمی؟. نکتهی جالب توجهتر تاکید مجری برنامه به صورت مستقیم بر این امر بود که بیایید کلاً فضا را خودمان برای چنین بازیهایی حاشیهساز نکنیم و موجب شویم که این گونه از بازیها با حواشی و استرس کمتری برگزار شوند. تناقض میان صحبتهای مجری و سوال نظرسنجی پیامکی که یکی از حاشیهایترین و بی ارتباطترین موارد مربوط به بازی بود چنان ذوق بیننده را کور میکرد که از تماشای آن برنامه احساس انزجار مینمود. اما در ورای این موضوع، کلیشهی اهمیت دادن به موضوعات ورزشی بهویژه فوتبال، مخصوصا حواشی کم اهمیت آن از قبیل سوال مذکور، آن هم توسط ناکارشناسانی که صدا و سیما تواناییِ فوقالعادهای در پرورش و رسانهای کردن آنان دارد در شرایطی که از طرف دیگر مسابقات آسیایی بسکتبال و مسابقات جهانی کُشتی نیز در حال برگزاری است، چیزی بهجز فقدان فرهنگ انتقادیِ صحیح، دوری از اندیشمندی غیر ابزارگرایانهی رسانهای شده و گرایش به فرهنگ عامیانه آن هم از نوع حاشیهسازانهاش را در رسانهی ملی متصور نمیشود.
چیزی که بیشترین حس آلودهانگارانه را نسبت به تماشای چنین برنامههایی بر میانگیزد، بوی مسموم سیاست نخنما شدهای است که سعی دارد هژمونی خود را در قالب رسانهی ملی و با عناوین برنامههای زندهی تلویزیونی گوناگون اعمال کند تا افراد یک جامعه همچنان در گیر این موضوع باشند که آیا در نهایت فرهاد مجیدی خوش اخلاقتر است یا علی کریمی، و مبادا کسی این پرسش را به میان آورد که چرا فرزند این مرز و بوم یک روز پیش از این واقعهی تاریخی (!) (داربی) شلاق میخورد و دریاچهی ارومیهی وی خشک میشود و خشک باقی میماند و پولهای او میلیاردی بالا کشیده میشوند و بسیاری دیگر از این قبیل.
دانشجویان و دانشپژوهان فارغ از هر گرایش یا شاخهی علمی کسانی هستند متشابه بازیکنان فوتبال؛ بازیکنان در میدانِ فوتبال با خاصیت دیالکتیکی آن دست و پنجه نرم میکنند و در پی به دست آوردن پیروزی هستند و دانشجویان و دانشپژوهان در میدان علم و دانش با دیالکتیک آگاهی / ناگاهی سر و کار دارند و در تلاش برای به دست آوردن آگاهیْ مسیرهای متفاوتی را میپیمایند و مخاطرات گوناگونی را به جان میخرند؛ مانند بازیکن فوتبالی که برای پیروزی تیم خود مصدومیت را متحمل میشود؛ از این رو مادامی که قدرتهای سیاسی در قالبهای گوناگون در حال اعمال قدرت به صورتهای مستقیم و غیر مستقیم هستند، دانشجویان نیز تمامی توان خود را به کار میگیرند تا آگاهی سوبژکتیو خود را در برابر امیال و خواستهای قدرت از دست ندهند. آری، تا زمانی که دغدغههای ما از جنس علم و دانش و کسب آگاهی باشند هیچگاه خوش اخلاق بودن یا نبودن مجیدی یا کریمی یا مسائلی از این دست نمیتواند برای ما چالش برانیگز باشد و خودْآگاه ما را تسخیر نماید و ما را به سمتی بکشاند که خواست قدرت سیاسی است.